داستان ساختن این اپلیکیشن که یکسال پیش شروع شد ، همراه باشید....
۱. بار اول
یک سال قبل ، همین روزا بود که بهونه شرکت در IEEEMadC تصمیم گرفتم ایده ای که چندوقتی درگیرش بودم رو اجرایی کنم.
اون زمان دنبال موقعیتی بودم که خودم رو نشون بدم برای همین خیلی به این مسابقه فکر میکردم.
تقریبا دو ماه اول رو برای طراحی اجزا و رابط کاربری وقت گذاشتم :
برنامه ای ک مدنظرم بود ، بیشتر به مدیریت زمان ربط داشت.
یادمه اونموقع میخواستم کار عجیبی کنم ، ساخت برنامه ی کاملا ایده آل با ظاهر خیلی خووب !!
هر چقدر ایده ام رو به دنیای واقعی نزدیک تر کردم ، بیشتر متوجه اشتباهات و فرض های غلطم شدم
خیلی با دوستام حرف میزدم و ازشون مشورت میگرفتم ، برنامه تا حد قابل قبولی پیش رفت داشت ، که اونموقع میگفتم عالی شده اما الان قطعا میگم افتضاح :-خنده
برنامه رو به وقتش ارسال کردم . بعد از یک ماه ایمیل هایی با مسابقه داشتم که متوجه شدم نباید دیگه بهش امید داشته باشم ، راستش IEEE اسمه بزرگیه ، بخاطر همین فکر میکردم مسابقه جذاب و بزرگی باشه اما اصلا اینطور نبود.
و فقط این برام موند :-کلی خنده :
برای تصویر بزرگ تر کلیک کنید.
تابستون شروع شد و منم تونستم یه کار خوب پیدا کنم ، اما نگاه های طولانی به دوتا مانیتور چسبیده به هم شرکت ، صداهای تق تق کلید کیبورد ها پشت سرهم ، و کارهای خیلی زیادی که داشتیم ، اونم هرروز از ۸ صبح تا ۶ بعد از ظهر ، اصلا برام انرژی ای نمیزاشت که روی برنامه شخصی خودم کار کنم.
۲. بار دوم
سال تحصیلی جدید شروع شد و منم دوباره انرژی گرفته بودم که به کارهای خودم برسم .
چند روزی رو مشغول برنامه ریزی دوباره برای ساخت برنامم بودم اما همش یه حسی داشتم:
یکسال بزرگ تر شدی ، پس باید کلاس کاریت رو که یکسال بهتر شده رو توو کدهات حس کنی. باید فرق کد نوشتنت رو متوجه شی..
پس تصمیم گرفتم همه ی این عجله ها برای ساخت برنامم رو کنار بزارم و کاری کردم که به نظرم عالی بود ، یاد گرفتن .
حدود چهار ماه ، گوشه ی کتابخونه میشستم و کلی مطالب و یادداشت های (fundementals & WWDC notes) پایه ای رو میخوندم. خیلی بهم کمک کرد. یادگرفتم که چجوری بهتر کد بنویسم و یه درخت خیلی بزرگی از پایه ی فریمورک ها و کتابخونه هایی که ازشون استفاده میکردم ، تو ذهنم درست شد.
بعضی وقتا عجله داری ، مجبوری کارت رو پیش ببره ، کارت انجام میشه اما یا بعدا اشتباهات معلوم میشه یا واقعا چیزی یاد نگرفتی ، یادگرفتن پایی ای فریمورک ها کاری کرد که حتی میتونم دیاگرام ساختارشون رو هردفعه راحت بکشم.
بعد از این چهار ماهی که خودم رو مجبور به یادگیری کردم ، خیلی زود ۲ تا برنامه ی اولم رو آپدیت کردم و به کلاس کاری که میخواستم رسوندم . اونجا بود که احساس کردم باید برم سراغ اون پروژه عقب افتاده.
شروع کردم به دوباره ساختن این برنامه ، همه چی خووب پیش میرفت و خودم هم راضی بودم .
اما یروزی که اومدم کارم رو شروع کنم ، متوجه حذف شدن یکی از فایل های مهم برنامم شدم ، و چون فایل هم فایل متنی بود هیچوقت پیدا نشد.
دوباره برنامه رو گذاشتم کنار و روی امتحانات پایان ترم تمرکز کردم ...
و باز هم نشد که درستش کنم .
۳. بار سوم
بهمن ماه پارسال ، شروع ترم جدید ، دوباره خواستم که تلاش کنم ، ایندفعه خیلی منظم تر پیش رفتم و بهتر و بهتر ...
اینکار تا اوایل فروردین امسال ادامه داشت و بالاخره امروز ، برنامه ی من واقعا وجود داره ... واقعا هست :)
تو همه ی این مدت ، متوجه شدم که ساخت برنامه ی ایده آل و کم نقص اون هم یک نفره ، غیر ممکن نیست اما ارائه کردن همه ی ویژگی ها و ایده ها اونم تو اولین ورژن ، کار فوق العاده سختیه و اگر تلاش کنید که بهش برسید و برنامه رو تا اونموقع منتشر نکنید ، فقط زمان میگذره و ازش دورتر میشین.
برنامه رو با امکانات اولیه و نشون دادن کلی هدف به کاربر ، منتشر کنید و منتظر بازخورد ها باشید و کم کم پیش برید.
چیزی که اینجا میبینید نتیجه ی همه ی این اتفاقاتیه که خوندید.
برنامه ای متوسط با امکانات اولیه ، فضایی کاملا مینیمال و نقشه های خیلی بزرگی که من براش دارم...
برنامه ای که وقتی به ایده آل هام برسه واقعا از ساختنش لذت ببرم و خوشحال باشم که من درستش کردم...
برای تصویر بزرگ تر کلیک کنید.
خوشحال میشم که افکار منو لمس کنید. برنامه کاملا رایگانه :
- ممنون که داستانم رو دنبال کردید.
سلام
امیدورام همیشه موفق باشی